(۵۳۸) تعریف مسئولیت
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۵۱ ب.ظ
مسئولیت هنگامی مفهوم پیدا می کند که در هستی خدایی و حکمتی و شعوری باشد. در هستی لش و احمق، دیگر مسئولیتی نیست. در این هستی ابله، خوبی و بدی برابر می شوند و معیاری برای خوبی و بدی باقی نمی ماند.
آن جا که بصر نیست چه خوبی چه زشتی!
در این سطح حتی اومانیسم و اگزیستانسیالیسم نمی توانند میزانی بسازند و معیاری بدست دهند؛ چون این مکتب ها نه زمینه ای دارند و نه ریشه ای؛ فقط در اوج از یک سری مطالب هماهنگ برخوردار هستند.
این انسان دلیلی برای بودن و دلیلی برای انسان بودن ندارد.
و هنگامی که خود انسان دلیلی برای بودن و برای انسان بودن نداشت،
و هنگامی که معیاری و میزانی برای کارهای انسان نبود،
جز فلسفه پوچی چیزی نخواهد ماند.
مسئولیت و سازندگی/ عین . صاد/ ص 25-24