روزَن

برای بالندگی تنها یک روزنه کافیست...

روزَن

برای بالندگی تنها یک روزنه کافیست...

روزَن

قدمهایت را که آهسته تر برداری، غبار پنجره دل را که پس بزنی، در هر کوی و برزن، در هر کم و زیاد، اتفاق و واقعه و خلاصه در هر نفس و بی نفسی روزنه ای است که نشان از او دارد... حالا چشمهایت جور دیگری می بیند...!
از این روزنه ها ساده نگذر...!

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین دیدگاه ها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به جریان انداختن کتابها» ثبت شده است

آن شب ماه مبارک که یکباره قفسه کتاب ها را به هم ریختم و به فکر حرکتشان افتادم، هیچ نمی اندیشیدم که این دل کندن از عزیزترین دارایی هایم چه در پی خواهد داشت؟ روزها هنوز به ماه مبارک بعد نرسیده بود که جایی قرار گفتم در انبوه کتاب و آگاهی!

آن شب کتاب ها را که ریختم وسط و یک یک دوستان را خبر کردم که بیائید ببرید و بخوانید و البته امانتدار باشید... نمی دانستم به سال بعد نرسیده دادار مهربان همنشینی با دوستان و مردمانی نصیبم کند همه از جنس تازگی که دیدارهای هر روزه شان تنها یک گمشده دارد، نیاز به دانستن و آموختن و البته گامی بلندتر برداشتن برای تحقق آن... اتفاقی که هیچ وقت سجده های شکرم توان سپاسگزاریش را نخواهد داشت.

میدانم که فراموش نخواهم کرد 18 خرداد 95 را به همان روشنایی 22 تیر 87 که هر سال تکرارش برایم عزیزتر از پیش است.

قصه قصه از خود گذشتن است! قصه قصه دل کندن از دلخواسته هاست... زیاد شنیده ایم و من البته به عینه هم دیده ام... ولی کاش فراموشم نشود! در همه گاه هایی که انبوه حجم خواستن یک دلخواسته قلبم را می فشرد و مرا از خود بی خود می کند... برای من که تجربه شده است دیگر چرا...؟ برای من که به عینه دیده ام وعده های صادقش را دیگر چرا...؟

 

الها، یاریم کن! انسانم و از جنس «نسیان» کمکم کن تا مغلوب دلخواسته هایم نشوم، کمکم کن یکبار دیگر بگذرم از آنچه مرا از آن خود می کند و از تو دورتر..، از آنچه این روزها همه اندیشه ام شده است... کمکم کن!

  • زهرا قاف

از من کتاب هایی خواست ولی موضوعش چندان مشخص نبود، نتوانستم فورا جوابش را بدهم. همین بهانه ای شد که دعوتش کنم به صرف چای کنار قفسه کتاب های منزل... و باز بهانه ای شد قوی تر که این دعوت را تعمیم بدهم به دیگر دوستانِ جان تا شبی خاطره انگیز رقم خورد...!

 

کتابگردی!

هم کتابها هوایی خوردند و تنی تکاندند، برخی پس از مدتها!

هم دوستان دمی با یار مهربان گذراندند و برخی را برای پرواز گزینش نمودند!

و هم گپ و گفتی شد و میزبان که برخی کتب را می شناخت شروع کرد به گزیده خوانی...

 

بارها گفته ام و از تکرارش خشنودم که دست کم برای خودم تلنگر است: «حال خوب را باید ساخت! انتظارش بی معنی است...»

سپاس که هر چه داریم از اوست؛ دوستانی بهتر از آب روان و هم خودش که در این نزدیکی است.

 

(تصویر ذیل بعد از خداحافظی دوستان ثبت شد!)

  • زهرا قاف

اگر شما هم مثل من اهل کتاب خواندن باشید (کم و زیادش فرقی ندارد!) حتما میلتان به قفسه‌های کتابِ خانه بیش از هر قسمت دیگر است و آن را گنجدانی می‌دانید که در نظر دیگران جز چارچوبی مزاحم و خاک‌خور نیست! برای کتابهایتان ارزش قائلید و حتی به وقت مطالعه‌ی آن‌ها نگرانید تا آسیبی نبینند!! و حتی‌الامکان با پوششی پلاستیکی آن‌ها را می‌پوشانید و بعد شروع به خواندنش می‌کنید!

بخاطر همین وابستگی‌هاست که سخت راضی می‌شویم آن‌ها را به هر کسی امانت بدهیم و در عین رودربایستی که با طرف مقابل داریم نمی‌دانیم چطور این همه حساسیتمان را به طرف مقابل منتقل کنیم! بماند که تصور اینکه کتاب برنگردد! یا طوری برگردد که صفحاتش با خودکار!! علامتگذاری یا خط‌کشی شده باشد و یا خدای نکرده طفلی خردسال... آدم را دیوانه می‌کند!

اما آخرش چه؟؟؟

ما با این همه کتاب تر و تمیز و اتوکشیده با چیدمانی مرتب در قفسه ای شیک به کجا می‌رسیم؟؟ گاه انسان به عمق رسالتش که فکر می‌کند می‌بیند اگر مسئولیت انسان به اندازه همه دارایی‌ها و استعدادهای اوست پس به اندازه تک تک کتاب‌هایی که در خانه دارد مسئول است!!! و این مسئولیت به حتم در خواندن و عبرت گرفتن و عمل کردن خودش خلاصه نمی‌شود که باید کتاب‌ها جاری شوند و حرکت کنند و همچون پرندگان در قفس مانده در حسرت آزادی نمانند!! در حسرت روشنگری نمانند!

این دنیای بی‌رحم با این همه اتفاقات و مرگ‌های ناگهانی به آدم می‌فهماند هیچ چیز ارزش این را ندارد که فقط برای خودت باشد! حتی کتابهایت...! شاید هم اصلا نباید خودی باشد که چیزی برای آن بماند...!

امروز به یمن آغاز ماه مبارک (که انشاالله ماه رمضانی متفاوت از سال‌های قبل باشد) کتاب‌ها را از قفسه بیرون ریختم، چندتایی را که پوششی نداشتند با جلد پلاستیکی پوشاندم و بعد به فراخور میل دوستان که قبلا پرسیده بودم در کیسه‌های جدا گذاشته خبرشان کردم تا به رسم امانت برای مطالعه ببرند.   

 

انشالله سرآغازی باشد برای دوستی هر چه بیشتر دیگران با کتاب و امید که قبل از آن امانتداران خوبی باشند تا این کتاب‌ها از حرکت بازنایستند و نمانند!

 

  • زهرا قاف