اگر شما هم مثل من اهل کتاب خواندن باشید (کم و زیادش فرقی ندارد!) حتما میلتان به قفسههای کتابِ خانه بیش از هر قسمت دیگر است و آن را گنجدانی میدانید که در نظر دیگران جز چارچوبی مزاحم و خاکخور نیست! برای کتابهایتان ارزش قائلید و حتی به وقت مطالعهی آنها نگرانید تا آسیبی نبینند!! و حتیالامکان با پوششی پلاستیکی آنها را میپوشانید و بعد شروع به خواندنش میکنید!
بخاطر همین وابستگیهاست که سخت راضی میشویم آنها را به هر کسی امانت بدهیم و در عین رودربایستی که با طرف مقابل داریم نمیدانیم چطور این همه حساسیتمان را به طرف مقابل منتقل کنیم! بماند که تصور اینکه کتاب برنگردد! یا طوری برگردد که صفحاتش با خودکار!! علامتگذاری یا خطکشی شده باشد و یا خدای نکرده طفلی خردسال... آدم را دیوانه میکند!
اما آخرش چه؟؟؟
ما با این همه کتاب تر و تمیز و اتوکشیده با چیدمانی مرتب در قفسه ای شیک به کجا میرسیم؟؟ گاه انسان به عمق رسالتش که فکر میکند میبیند اگر مسئولیت انسان به اندازه همه داراییها و استعدادهای اوست پس به اندازه تک تک کتابهایی که در خانه دارد مسئول است!!! و این مسئولیت به حتم در خواندن و عبرت گرفتن و عمل کردن خودش خلاصه نمیشود که باید کتابها جاری شوند و حرکت کنند و همچون پرندگان در قفس مانده در حسرت آزادی نمانند!! در حسرت روشنگری نمانند!
این دنیای بیرحم با این همه اتفاقات و مرگهای ناگهانی به آدم میفهماند هیچ چیز ارزش این را ندارد که فقط برای خودت باشد! حتی کتابهایت...! شاید هم اصلا نباید خودی باشد که چیزی برای آن بماند...!
امروز به یمن آغاز ماه مبارک (که انشاالله ماه رمضانی متفاوت از سالهای قبل باشد) کتابها را از قفسه بیرون ریختم، چندتایی را که پوششی نداشتند با جلد پلاستیکی پوشاندم و بعد به فراخور میل دوستان که قبلا پرسیده بودم در کیسههای جدا گذاشته خبرشان کردم تا به رسم امانت برای مطالعه ببرند.
انشالله سرآغازی باشد برای دوستی هر چه بیشتر دیگران با کتاب و امید که قبل از آن امانتداران خوبی باشند تا این کتابها از حرکت بازنایستند و نمانند!