(۶۶۲) مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
چند ساعتی بیش به یتیمی ما نمانده است، بازم به غیرت کودکان کوفی که از هر چه داشتند در راه زنده ماندن اسطوره عدالت و ولایت دریغ نکردند! کاسه های شیر که همه داراییشان بود گواه این ادعاست...
اما من و امثال من چه؟ گاهی فکر میکنم دلخوش بودن به منتقد بودن و مثلا دغدغه داشتن و فقط دو سه متر اطراف خود را دیدن که هنر نیست... غافلیم از اینکه بار مسئولیت ما به خانه و کاشانه و مملکت خلاصه نمی شود، مرزهای ما آسمانی است نه زمینی... کاش با این همه غفلت از خسران به درآییم... کاش در حرف نمانیم..
این روزها این شعر خیلی به دلم چسبید:
کوه باشی، سیل یا باران... چه فرقی میکند؟
سرو باشی، باد یا طوفان... چه فرقی میکند؟
مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام با ایران چه فرقی میکند؟
قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم
حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی میکند؟
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟
هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند؟
شعله در شعله تن ققنوس میسوزد ولی
لحظه آغاز با پایان چه فرقی میکند؟
سید محمد مهدی شفیعی- قرائت شده در محضر رهبر انقلاب- ماه رمضان 95
****
یاد این خاطره از شهید صیاد افتادم که در سفر به لبنان بعد از ملاقات با پدر شهیدی که خاک پوتین او را می بوسد، منقلب می شود و در دل شب حال عجیبی پیدا می کند، وقتی راز این حال منقلب را جویا می شوند می گوید:
«آقای آراسته! دیدی آن پدرِ شهید لبنانی با من چه کرد؟ من تاحالا فکر میکردم که فقط در مملکت خودم، مدیون مردم خودم و انقلاب اسلامی هستم. امروز فهمیدم که من نه تنها مدیون مردم خودم هستم، بلکه هرجایی در این دنیا مظلوم و شیعه و مسلمانی هست، مدیونش هستم. هرجا کسی علیه ظلم میجنگد، من به آن مظلوم مدیونم و باید در آن جا حضور داشته باشم. هر مظلومی که دارد میجنگد، من به او مدیونم. گریه من استغفار به درگاه حضرت حق بود. گریهام از این است که من در کشور خودم طوری که مقبول ذات خداوند باشد، قادر به انجام تکالیفم نیستم. چگونه میتوانم در جاهای دیگر انجام وظیفه کنم. من که توان و امکانش را ندارم، هرجایی که جنگی هست حضور پیدا کنم و هرجایی که مظلومی هست، دینم را به او ادا کنم، چارهای غیر از استغفار به درگاه خدا ندارم. کار من امشب استغفار بود که خدایا مرا ببخش. من از انجام وظیفهام در جمهوری اسلامی عاجزم، چگونه میتوانم در جاهای دیگر دینم را ادا کنم؟»
شرح کامل خاطره در کتاب «خدا می خواست زنده بمانی»- صص