(۷۶۷) بگذار کس نداند در پشت در چه بگذشت...
مداح نیم ساعتی را روضه خواند، از هر واقعه گوشه ای به تصویر کشید، مدینه، شام، کربلا و... اما آخرش آنجور که باید دلنشین نشد...!
همین که در دل روضه یکی دو بار به صحت و سقم روایت شک کنی، کافیست تا اشک چشمت روی گونه خشکیده و چشمهایت تا آخر سرگردان بماند که ببارد، یا نه؟! آن وقت دلت میسوزد به حال خودت و دیگرانی که آمده اید تا معرفتی بگیرید اما نمی دانید به چه قیمتی...!
خدایش حفظ کند جوانکی که بعد او فقط چند دقیقه ای کوتاه با سوزی از سر جان دم گرفت:
بیمارت ای علی جان جز نیمه جان ندارد
امید زنده ماندن در این جهان ندارد
غم چون نسیم پائیز، برگ و بر مرا ریخت
این لاله بهاران، غیر از خزان ندارد
بگذار تا بمیرد زین باغ پربگیرد
مرغی که حق ماندن در آشیان ندارد
خواهم که اشک غربت، از چهره ات بگیرم
شرمنده ام که دیگر، دستم توان ندارد
بگذار کس نداند در پشت در چه بگذشت
من لب نمی گشایم محسن زبان ندارد
هر کس سراغم آمد با او بگو که زهرا
قدرش عیان نگردید، قبرش نشان ندارد
شهری که در امانند حتی یهود در آن
در بین خانه خود زهرا امان ندارد
ای ناله ها برآئید، ای لاله ها بریزید
گلزار وحی دیگر، سرو روان ندارد
(سروده ی حاج غلامرضا سازگار)
حقیقتا این سروده های قدیمی چقدر دلنشین و پر سوز است...
خدایشان بیامرزد و البته آن ها که هستند حفظشان کند، شاعران و مداحانی که مؤدب به آداب عزاداری اند...
ف میم هستم(: شناختی که رفیق؟!(:
بنده هم وقتی چنین حسی سر یعضی روضه ها بهم دست میده یاد دکتر شریعتی میفتم که اول یکی از کتاباش نوشته بود که با روضه های بیرون مشکل داشت و همین حس ها بهش دست میداده البته نقل به مضمووووووون!!!!!!!!!!!!!!!
حالا ما مثل شریعتی شدیم یا حق با شریعتی بوده؟!!!(خودمم نفهمیدم چی گفتم ؟)
بگذریم خوشمل نوشته بودی ها
دوستم میگم خداییش شوما از همون اول استعداد نویسندگیت خوب بودها
نگذار استعدادت هدر شه ! ازش استفاده کن
زبان نوشته هات مزه ی خاص خودشو داره(:
یا علی...