(۷۱۴) وظیفه ما در همین نزدیکی است...
از آشفتگی ذهن و مثل همیشه ردیف شدن دغدغه هایم به اندازه یک هفته گفتم، از درماندگیم...
نسخهای که پیچید خاص نبود، ساده بود ولی چه بسیار که آدمیزد از سادهترین درمانها غافل است و البته نادیده نگیریم که گاه حال و هوای طبیب است که نسخه را شفابخش میکند!
گفت: دغدغهها را برای خودت اولویتبندی کن، قرار نیست به همه برسی... ببین از دست تو چه کاری ساخته است... و مثالهایی زد از کسانی که به دغدغههایی پرداختهاند که شاید در نگاه دیگران کوچک باشد ولی به حقیقت همان دیگران از آن غافل بودهاند و جامه عمل پوشانیدن به آن اندیشه خود شروع زندگی تازهای شده است برای جماعتی فرودست...
به حرفهایش اندیشیدم، دایره افکار هجوم آورده بر ذهن را کوچکتر کردم و به آدمها و مسائل پیرامونم دقیقتر شدم... به موضوعاتی که دستی در آن دارم و به چند نفری که گام برداشتن در بهبود زندگیشان در توان من هست، با خود عهد کردم برایشان فروگذار نکنم از هیچ اندیشه و تمهیدی که از دستم ساخته است و توکل کردم که خدای تعالی قدرت این دستان و بارش این اندیشه را بیش از پیش لطف ببخشد...که هر چه داریم از اوست!
حالا حالم بهتر است، به اندازه چند روزی که قدری آرام گرفتهام، باید بیاموزیم عمل را، وسعت اندیشه و تعالی ذهن حُسن است ولی نه تا آنجا که آدمی را در گام برداشتن مردد کند...
گاهی همه مسئولیت و وظیفه ما در یک قدمی و هر روز جلوی چشم ماست و ما در نردبان بلند آرمان خواهی ها سرگردان آن...