(۴۱۸) کار خیر با طعم شیرین رولت و کیک برشی!
قنادی بزرگ بود و به یمن شب عید مشتریها زیاد... خانم و آقای جوان بین انتخاب شیرینی رولت و نوعی کیک برشی مانده بودند که بلأخره خانم گفت: هیچکدوم! اون یکی... (و با اشاره دست نوعی ناپلئونی را نشان داد)
در همین حین مشتریِ خانم ِدیگری جعبه شیرینی چیده شدهاش را به آقای قناد پس داد و انگار که خجالت بکشد از قول خودش چیزی بگوید اشاره به همراهش کرد و گفت: میگه جعبش کوچیکه...
قناد لحظهای فقط درنگ کرد، مانده بود در این هیاهوی مشتریها، با این جعبه برگشتی و تغییر تقاضا چه کند! شاید دلش میخواست به آن خانم بگوید....... قبل از اینکه فرصت کند حرفی بزند و یا واکنشی نشان دهد، آقای جوان صدایش کرد و گفت: آقا برای ما بپیچش! بعد روبه خانمش برگشت و گفت:همین خوبه؟
همسرش که در عمل انجام شده قرار گرفته بود، سری چرخاند و گفت: باشه!
مرد جوان در جواب نگاههای بهتزده همسرش با خنده گفت: آدم همیشه باید کار راهانداز باشه... هم کار ما راه افتاد، هم کار اون خانوم و هم کار آقای قناد...
همسر تأملی کرد و گفت: درسته...!
.
.
نیمی از جعبه شیرینی رولت و نیمی از آن با کیک برشی چیده شده بود... اولش معنای این کار مرد را نفهمیدم، به نظرم بیتوجهی به همسرش آمد اما حالا که فکر میکنم برای من درس بزرگی بود و هست! در آنِ واحد بهترین تصمیم را گرفت و مانع یک دعوای احتمالی شد!
«برای کار خیر، شقالقمر لازم نیست! هر لحظه و در هر مکانی می توان کار راهانداز شد...!»
پی نوشت:
-یادم باشد از روزنه های کوچک خوب بودن در پسِ غبارِ خودخواهی ها و مَن مَن هایم.... غافل نشوم!
-همین مواقع است که با خود می اندیشم یک عمر تئوریبافیهای امثال من یک طرف و در آنِ واحد عمل آن مرد جوان هم یک طرف...!
یادم بماند!
-