(۴۳۵) معرفی کتاب (10) - خدا می خواست زنده بمانی...
گفت با گفتارها شیر بلند آوازهای این من و این سینه صحرا به صحرا سوخته
پنجهی کفتارها تا سینه او را شکافت آسمانی پیکر صیاد دلها سوخته
تا علی آمد کنار پیکرش زد بوسهای شد عیانم کز فراقش قلب آقا سوخته
امروز 21 فروردین سالگرد پر کشیدن شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی است.
شهیدی که رهبر عظیم الشان انقلاب بر تابوت او بوسه میزند و در فرافش میگوید: «چندی است از او دور شدهام دلم برایش تنگ شده است...»
از خدمات شهید صیاد در زمان جنگ اقدامات ویژه او در وحدت هرچه بیشتر سپاه و ارتش بود، سپاهی که تازه تشکیل شده بود و مخالفهایش زیاد بود. الان گفتنش راحت است! ستاد مشترک ارتش و سپاه...کار صیاد، کار بزرگی بود.
بعدها همین ستاد بود که گره های کور جنگ را باز کرد از جمله مبارزه با گروهک های منافقین و ضد انقلاب و...
در ادامه کتاب خدا می خواست زنده بمانی از انتشارات روایت فتح که شرح خاطرات و شخصیت این شهید بزرگوار است معرفی می شود...
نویسنده: فاطمه غفاری
تعداد صفحات: 237
قیمت: 12000 تومان
خاطراتی از همین کتاب:
****
همیشه وقتی از آدم کاری میخواست، چنان با احترام حرف میزد که آدم کیف میکرد یا حتی وقتی میخواست تذکر بدهد:
یکبار من وضو گرفته بودم. یادم رفته بودم دکمه آستینم را ببندم و آستینم باز مانده بود. خودش خیلی مرتب بود؛ سر و وضع و ظاهرش. لباسها همیشه اتوکشیده، مرتب، یک نظامی به تمام معنا. من خیلی سعی میکردم مثل او باشم. آن روز دکمه لباسم باز مانده بود و اصلا حواسم نبود. دیدم آمد طرف من، بلند شدم و ایستادم. آمد، ایستاد و کمی حرف زد بعد دستم را گرفت توی دستش، گفت: «آرام، دستت حساسیت داره؟»
نگاه کردم، تازه چشمم افتاد به دکمه آستین که باز بود. فهمیدم چه میخواهد بگوید. زود دکمه را بستم و گفتم: «نه تیمسار».
وقتی اینطور تذکر میداد، نه تنها ناراحت نمیشدم بلکه از جان و دل هم قبول میکردم و مواظب بودم که دیگر آن اشتباه را تکرار نکنم.
به نقل از احمد آرام، مسئول دفتر شهید
****
آقا بودند؛ آقای خامنه ای. ما را که دیدند، گفتند: چند وقت است که از امیرم دور شده ام. دلم برایش تنگ شده.
صفحه ۲۲۰کتاب، از زبان سید جواد پاکدل.