(۳۶۱) تنها گفتگوهای یک فیلم میماند!
به وقت فیلم دیدن، یکی از چیزهایی که همیشه برایم دوستنداشتنی است توجه به مکالمههای شخصیتهای آن فیلم است (لاتینش میشود همان دیالوگ ها!) اهمیت این مکالمات تا جایی است که گاه برای یک نسل ماندگار میشود، شاید شما هم یادتان باشد: مادر مُرد، از بس جان ندارد... (فیلم مادر- علی حاتمی)
مدتی بود «حجت قاسم زاده اصل» برای شبکه 4 فیلم تلویزیونی یا تله فیلم میساخت، خودش هم نویسنده و هم کارگردان بود، بنظرم جنس فیلمهایش سوا شده بود، شاید برای همین بود که با شبکه 4 کار میکرد! نگاهی عمیق به اتفاقات کوچکی که از آن ساده میگذریم داشت و این را به خوبی در «یک داستان کوتاه و چند داستان دیگر» نشان داد، از جمله کارهای دیگرش «تنهایی» بود که در جشنواره فیلمهای تلویزیونی سیما نامآور شد.
تله تئاتر دیگر از این شبکه «دروازه ساعات» از سید جواد هاشمی بود که بر خلاف دیگر مجموعه های مذهبی با گفتگوهای عمیقش ذهن را با عمق فاجعه رو به رو می ساخت و بسیار دلنشین بود... «سری که بالای نیزه است یعنی خیلی می ارزد؟»
و حالا یکی دوسالی است «سعید نعمت الله» نویسنده ای است که گهگاه مرا پای تلویزیون مینشاند! سریالهای «مادرانه»، «مدینه» و تازگیها «میکائیل» که از شبکه یک پخش میشود. رفتار و گفتار شخصیتها یک پا در گذشته دارد که معمولا دوست دارند آن را روایت کنند...جملات گفتگو در عین کوتاهی پر بار و مغز است..
بنظرم برای آنهایی که خرده ذوقی برای نوشتن دارند و در پی قلم زدن هستند یک راه تمرین نویسندگی «شنیدن» این دست چیدمانهای پرمغز گفتگوهاست...
.
.
باید یاد کنم از استادمان در دبیرستان که دبیر ادبیات بود ولی حسابی کتابخوان! گذشته از اختلاف نظرها که از آن روز تا به الان داریم، در چشم من همیشه مقام استادی دارد! خدایش حفظ کند...آنچه در آن سن و سال به ما میآموخت بعدها در دانشگاه یافتیمش! یکی از درسهای ماندگارش نگاه فراتر از سرگرمی و وقتگذرانی به تلویزیون و سینما بود! به ما یاد داد که هر نمایش و گفتگو روزنه ای است برای آموختن و درس گرفتن...! از آن به بعد فیلم ها کم تر لذت بخش شدند!