(۳۹۳) امید...
جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ب.ظ
اگر نبود مفهوم و معنایی به نام «امید» آدم بعضی از روزهای زندگیش را چطور می گذراند...؟!
امید به کسی که میگوید از مادر به تو مهربان تر و خیرخواه ترم! از رگ گردن نزدیکتر و از وسعت هستی بزرگتر....
وعده هایش آرامت می کند که بخوان تا استجابت کنم....
مونسی است برای لحظه های بارانی ات، دردت را می شنود...
ولی با این همه عظمت و بزرگی، فکر میکنم چه تنها و غریب است که برای خواستنش و زنده کردن نام و یادش دردهایت از سر نو تازه می شوند و اشکها سرازیر... آماج درشتگویی ها میشوی و دوباره همان امید است که پاهایت را نگه میدارد...
کاش در این زمین خاکی کسی بود که تو را بفهمد... تویی که دلت او را میخواهد هرچند دستت نمی رسد، کاش کسی بود که بال پروازت میشد تا دستانت خالی نماند، کاش...
کاش این امید همیشه بماند...