روزَن

برای بالندگی تنها یک روزنه کافیست...

روزَن

برای بالندگی تنها یک روزنه کافیست...

روزَن

قدمهایت را که آهسته تر برداری، غبار پنجره دل را که پس بزنی، در هر کوی و برزن، در هر کم و زیاد، اتفاق و واقعه و خلاصه در هر نفس و بی نفسی روزنه ای است که نشان از او دارد... حالا چشمهایت جور دیگری می بیند...!
از این روزنه ها ساده نگذر...!

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین دیدگاه ها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضور اجتماعی مودبانه» ثبت شده است

درد که در جان جای نگیرد، یا زیادی عمیق است و یا ظرفش کوچک...

وقتی یادآوری‌اش هر دم بغض گلویت را تازه و ظرف وجودت را لبریز می کند و بی اختیار اشکت را روان... یعنی یا زیادی عمیق است و یا ظرفش کوچک...

.

.

این روزها بیش از پیش یاد سعدی و حکایت لقمانش برایم زنده می‌شود آنجا که «لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از بی‌ادبان! از انجام دادن آنچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، پرهیز کردم».

و یاد این روایت که «ادب بهترین میراث آدمی است»...

و یاد خودم... که رفتارم، گفتارم، پوششم همه داد می‌زند «لطفا با من مؤدب باشید»! پاسخ احترامی که برایتان قائلم را محترمانه بدهید، لطفا «جمع» که خطابتان می کنم، امرم را که در عرض و سوال خلاصه می‌کنم، پاسخم «تو، بشین و پاشو...» و شوخی‌های بی‌مزه‌تان که هر کدام سوهانی است بر روح من... نباشد!

سه ماه می‌گذرد از این اولین حضور اجتماعی جدی... هنوز با این درد مأنوس نشده‌ام، هنوز احوالپرسی‌های داغ، خنده‌های کشدار، شوخی‌های حریم نورد و همرنگ بقیه شدن برایم مؤدبانه نیست و ای کاش که هیچ وقت هم نباشد!

کاش این قاعده به رنگ مخاطب درآمدن در حوزه رفتار، گاهی به سوی ما و به نفع ما هم چرخشی می داشت...

 

 آه! درد که در جان جای نگیرد، یا زیادی عمیق است و یا ظرفش کوچک...

  • زهرا قاف